Thursday, March 22, 2012

کردستان قتلگاه زنان



آلان
در این مقاله ی کوتاه می خواهم وضعیت زنان را در کردستان مورد بررسی قرار دهم. با توجه به اینکه در کردستان زندگی می کنم، از نزدیک با مشکلات زنان در این بخش از ایران آشنا هستم. مطمئنم که هر اندازه هم که تلاش کنم  نمی توانم کل واقعیات  ستمی را که بر این زنان می رود به روی کاغذ بیاورم.گرچه ممکن است انتخاب چنین نامی برای این مقاله، بخشی از اپوزیسیون ناسیونالیست کرد را که مساله ی زن برای آنان در درجه ی اهمیت پاینی قرار دارد، به خشم بیاورد اما وضع واقعی زنان در اینجا چیزی جز این نیست.جهنم موهومی که خدایان برای انسان نافرمان و خطاکار تدارک دیده اند، را زنان کردستان هر روزه بصورت عینی و واقعی تجربه می کنند.
زنان کردستان، در شرایطی بسیار نامناسب و جهنمی که بخش زیادی از آن نتیجه ی ۳۱ سال حکومت ضد زن "جمهوری اسلامی ایران"** و قوانین ارتجاعی آن است، بسر می برند در واقع زنان کردستان  به لحاظ موقعیت و منزلت اجتماعی حتی در سطح پایین تری از زنان بخش های دیگر ایران از جمله تهران و مناطق دیگر قرار دارند. بخشی از زنان کردستان در روستاها زندگی می کنند که بدلایل مختلفی از تحصیل محروم شده اند و هیچگونه استقلال اقتصادی که پایه ی الغای وابستگی همه جانبه و هزاران ساله ی زن به مرد بوده، را ندارند. بدلیل فقر مفرط خانواده ها در روستاها این بخش از زنان دوشادوش همسرانشان به فعالیت های کشاورزی و دامپروری و اضافه بر آن خانه داری می پردازند  اما در خانواده نقش و ارزشی پایینتر از یک انسان دارند و معمولا از آنها بعنوان " مادر بچه ها" " ضعیفه" "ناقص العقل" و کلماتی از این دست که محصول ادبیات منحوس اسلامی است، یاد میشود. کودکان دختر و پسر در روستاها در همان سنین کودکی به کار کشیده می شوند و تا ۲۰ سال پیش در بسیاری از خانواده های روستایی، فرستادن دختران به مدرسه تابوی بزرگی بود بخش زیادی از دخترانی هم که هم اکنون به مدرسه فرستاده می شوند تا مقطع راهنمایی تحصیل می کنند و آمدن خواستگار و ازدواج اجباری در سنین کودکی مجالی برای تحصیل نمی گذارد. به جرات می توانم بگویم بیش از ۵۰ درصد دختران روستایی در کردستان قبل از ۱۸ سالگی یعنی در سن کودکی ازدواج(بر اساس تصمیم پدر و مادر) می کنند. آنهایی هم که  کمی شانس می آورند و در این سن خواستگار برایشان نمی آید به دلایلی از جمله فقر و ناموس پرستی امکان ورود به دانشگاه را به دست نمی آورند. تنها درصد بسیار ناچیزی از دختران روستایی با وجود استعدادهای بسیار، می توانند وارد دانشگاه شوند که آنهم باید این هفت خوان را پشت سر بگذارند.                                                                                                جدا از مشکل تحصیل، که زمینه را برای سایر تبعیض ها علیه زنان فراهم می کند ناموس پرستی، که برآمده از حاکمیت مذهب بر تمامی شئون عمومی و خصوصی مردم است و مدام از تریبون های مساجد توسط آخوندها تبلیغ می شود، سم مهلک دیگری است که هر دو جنسیت و بویژه زنان قربانی آن میشوند. آنوقت برخی احزاب اپوزیسیون کرد که خود را طرفدار سکولاریسم می دانند،چندی پیش با آخوندهای کردستان جلسه می گذارند و با هم پیمان می بندند که از این پس هر چه بیشتر متحدانه در راه آرمانهای "این حزب با سابقه" تلاش کنند.اتحاد با آخوندها بعنوان نماد ارتجاع و خرافه، در شرایطی که جامعه در رادیکال ترین و ضد مذهب ترین حالت ممکن خود بسر می برد، نشانه ی استیصال و درماندگی این احزاب است.
از همین جا احزاب فدرالیست را خطاب قرار می دهم و می پرسم فدرالیسم چه دردی را از زنان و کارگران جامعه دوا می کند؟ تجربه ی کردستان عراق را به شما متذکر می شوم که از طرفی حکومت در ظاهر مدرن اما در واقع روی خرابه های خرافه و جهل و قوم پرستی بنا شده و روزانه زنان کرد در این بخش کردستان آزاد!!قربانی خشونت و خرافه می شوند.آمار خودکشی زنان در "کردستان آزاد" در سطح جهان کم نظیر است.یکی از پارلمانتارهای زن و همزمان فمینیست در حکومت اقلیم کردستان طی سخنانی می فرماید: آمار بالای خودکشی زنان در کردستان عراق از طرفی خوشحال کننده است چراکه نشانه ی این است که زنان به حقوق خود آگاه شده اند!!!!  سنگسار "دعا خلیل اسود" در حضور سربازان "میهن پرست و ناسیونالیست" اقلیم فدرال کردستان شاید تلنگری باشد به شما فدرالیست ها .  شما با اتحادتان با اخوندهای کردستان، به چشم کل مردم کردستان و بویژه زنان خاک پاشیدید.
گفته می شود که هر جریان سیاسی به همان اندازه ای وضع موجود را نقد می کند که خواهان تغییر آن است. در مدیای این احزاب من هرگز ندیده ام علیه زن ستیزی، علیه ناموس پرستی و علیه خرافه و مذهب حرفی ویا نقدی صورت بگیرد چراکه آنان آنچنان سرگرم "اتحاد مقدس" با نوریزاده و سایر شرکا در جهت تقویت جبهه ی فدرال هستند که هرگز مجالی برای پرداختن به این مسائل دست چندم!!را ندارند. البته حتی اگر مجالی هم می یافتند، هرگز دست به نقد تابو هایی چون مذهب نمی زدند چرا که هواداران اسلامی و دوستان و مبلغین معمم شان از آنها رنجیده می شدند. سکولاریسم این نوع احزاب نیز، در واقع از نوع سکولاریسم آمریکایی است که فقط خواهان جدایی دین از دولت بوده و می خواهد مذهب نقش ضد انسانی خود را درتمامی عرصه های خصوصی جامعه ادامه دهد . امثال نوریزاده،گنجی ، کدیور، مهاجرانی و سروش و دیگران نیز خواهان این نوع سکولاریسم هستند.احزاب سوسیال دموکرات کرد، از تمامی خواسته های تقریبا رادیکال خود در عرصه ی سکولاریسم،مساله ی زنان، مساله ی کارگران و زحمتکشان در دو یا سه دهه ی گذشته عقب نشینی کرده اند و این خواسته ها را به آنچنان سطحی تنزل داده اند که در جبهه ی فدرالیسم رضایت طیف های مختلف ناسیونالیسم ایرانی ، ملی مذهبی های سابق و سلطنت طلب های سابق را جلب کرده و در این عرصه های یاد شده با آنها هماهنگ شده اند. در واقع این احزاب همه چیز را فدای مساله ی "ستم ملی" کرده اند.چه درمانده است آن حزب اپوزیسیون که بخش وسیعی از مبلغین آن آخوندها ی کردستان باشند. اما آیا جامعه ی ضد مذهب و در حال انفجار ایران، اجازه می دهد در آینده مذهب در پناه این احزاب باز هم انسانیت را بازیچه ی خود قرار دهد؟
برمی گردیم به مساله ی زنان در کردستان. رهایی زن در هر جامعه ای پیش شرط رهایی جامعه است و درجه رشد یافتگی یک جامعه را می توان از جایگاه زن در آن جامعه بدست آورد. بیشتر از ۱۶۰ سال از انتشار "خانواده مقدس" و " مانیفست کمونیست" و حدود ۱۰۰ سال از " زن وسوسیالیسم" و آغاز ۸ مارس می گذرد اما فشار بر  زنان در کردستان قرن بیست و یکم آنچنان ضد انسانی است که بطور مثال در یک روستای ۱۴۰۰ نفره در طی هشت ماه گذشته ۳ زن خود کشی کرده اند . دو نفر از آنان خود را حلق آویز و آن یکی خود را به آتش کشیده است و متاسفانه هر سه ی این زنان جوان جان خود را از دست دادند. یکی از اینان به دلیل بدرفتاری و ضرب و شتم های مداوم همسرش و بی پناهی و عدم حمایت قوانین از او خود سوزی کرده، دومی به دلیل اتهام( وفقط اتهام) رابطه ی خارج از ازدواج و فشارهای شدید خانواده و دیگری که دختری مجرد بوده نیز تنها به دلیل اینکه از خانه خارج و برای مدت یک ساعت با دوست پسرش بوده، آنچنان تحت فشار قرار گرفته که وادار به خودکشی می شود. در همین چند ماه پیش، در محل دیگری، دختری مجرد به دلیل رابطه جنسی با دوست پسرش و برداشته شدن پرده ی بکارت آنچنان مورد سرکوب و توهین و تحقیر خانواده و فامیل قرار  می گیرد که چاره ای جز خودکشی برایش نمی ماند و متاسفانه او نیز جان خود را از دست می دهد. برادر مقتول نیز که بدلیل فشار بر خواهرش از بانیان خودکشی او بوده چند روز پیش در تاریخ ۴ مرداد، به قصد کشتن دوست پسر خواهرش به خانه ی آنها مراجعه کرده و در غیاب او ، دو خواهر و پدر پیر او را با شلیک گلوله به قتل می رساند.
این وضع زنان در جامعه ی تحت سلطه ی جمهوری اسلامی است در شهر ها نیز شرایط زنان در خانواده ، در محیط کار ودر کل جامعه چندان بهتر از این نیست. نابرابری زن ومرد در تمامی عرصه ها، بی حقوقی، بیکاری وسیع، حجاب اجباری، آپارتاید جنسیتی، گشت های ارشاد،قوانین نابرابر طلاق، ازدواج اجباری و...بخشی از مشکلات این زنان است. روز به  روز به ارتش بیکاران کردستان افزوده می شود و در این زمینه اگر امارهای وقیحانه ی "جمهوری اسلامی ایران" را که زنان خانه دار را نیز شاغل به حساب می آورد، کنار بگذاریم  خواهیم دید که سهم اشتغال زنان در کردستان نسبت به کل اشتغال کمتر از یک چهارم سهم مردان است و در هر حکومت دیگری نیز تحت این شرایط نابرابر، حتی اگر قوانین زن ستیز نباشند با تداوم ستم به زنان روبرو خواهیم شد. ازدواج وطلاق -  که سال به سال آمار آن در کردستان بالا تر میرود – و پیامدهای آن از دیگر مشکلات زنان کردستان است...

No comments:

Post a Comment